برداشت من از سخنان شما این است كه مرجعیت علمی ائمه علیهمالسلام در زمان صادقین علیهماالسلام اوج میگیرد و بعد از آن دستگاه خلافت عباسی به دنبال حذف یا كمرنگ كردن این مسأله است، منتها بهطور كامل موفق نمیشود.یعنی برنامههایی را چیدند تا برای امام رقیب بتراشند؛ مُفتیتراشی كردند. با اینكه سیاستشان این بوده كه هیچ حرفی از عظمت علمی ائمه به زبان نیاورند، اما در این كشمكش نتوانستند بهطور كلی آن جایگاه را بگیرند و هنوز هم نتوانستند. امام رضا
علیهالسلام به نیشابور كه جای خیلی بزرگی بوده است میروند و هزاران نفر جمع میشوند و به قولی میگویند ۲۰ هزار نفر در آنجا این حدیث سلسلةالذهب را مینوشتند. این نشان از جایگاه علمی امام رضا
علیهالسلام دارد كه اینها چقدر امام را عزیز میداشتند؛ یعنی ایشان را قبول داشتند. بنابراین یكی از شئون مهم امامت بحث مرجعیت علمی است كه امام رضا
علیهالسلام هم بر آن تأكید داشتهاند؛ بهخصوص اینكه ایشان مقابلهی با انحرافات را در پیش گرفتند.

یك روز ایشان با مأمون حرف میزدند كه مأمون گفت: «ما ولایتعهدی را به شما دادیم و تا به حال كسی این كار را نكرده بود.» و به نوعی بر امام منت گذاشت. امام فرمود: «ولایتعهدی برای ما منتی نیست. من در كوچههای مدینه سوار بر مركب خود میشدم و حركت میكردم و محبوبترین و محترمترین و عزیزترین فرد در آن جا بودم و اگر نامهای به هر جای عالم میفرستادم، بیجواب نمیماند.»
مقابلهی امام رضا علیهالسلام با تحریفات به چه شكلی و در چه محورهایی انجام گرفت؟ایشان در چند زمینه این كار را كردند كه بیشتر در انحراف حدیث بود. همزمان و بعد از عصر امام صادق
علیهالسلام حدیثنویسی در میان برخی فرق مسلمین شروع شد كه قبل از آن زمان اینطور نبود؛ یعنی آنها برخلاف شیعیان كتاب حدیثی نداشتند. ما كتاب حدیثی امیرالمؤمنین
علیهالسلام را داریم كه خود ایشان نوشتهاند و به املای پیامبر
صلیاللهعلیهوآلهوسلم و به كتابت امیرالمؤمنین
علیهالسلام است. وقتی آنها نوشتن را شروع كردند كه گروهی از آنها گفتند ما باید در تمام شئون دین چه شئون كلامی و چه شئون فقهی به حدیث رجوع كنیم. اینها رجوع كردند و دیدند كه حدیث كم دارند. حدیث هم نداشتند و به اهلبیت
علیهمالسلام هم بهطور مطلق رجوع نمیكردند. بعد اینها به حدیثسازی و تحریف حدیث و اضافه كردن حدیث روی آوردند. امام رضا
علیهالسلام در دل این احادیث رفتند و احادیث را تصحیح میكردند. این كار از امام رضا
علیهالسلام شروع شد. البته قبل از ایشان هم بود، اما امام رضا
علیهالسلام در این مسأله به طور جدی وارد شدند و در زمان ائمهی بعدی هم همینطور ادامه پیدا كرد.
به نظر شما چه اتفاقی میافتد كه دستگاه عباسی عملاً در برابر اقدامات امام رضا علیهالسلام نمیایستد و برخورد مستقیم نمیكند؟مأمون آدم سَیّاسی بود. قصد او این بود كه واقعاً این مسأله را تمام كند. او میگفت: مثلاً امام را مسموم كردم و كشتم یا محدود كردم؛ ثم ماذا؟ ما همینطور باید تا ابد برویم؟ كاری باید بكنیم كه ما به اینها غلبه كنیم و دستشان را رو كنیم. این فكر را داشت. فكر او عمیقتر از این حرفها بود؛ البته به نتیجه نرسید. امام رضا
علیهالسلام انصافاً در این مرحله با تمام قامت به میدان آمد و مأمون را شكست داد. مأمون آخر مجبور به كاری شد كه همان اول نمیخواست آن كار را انجام دهد و الّا سیاست، همان سیاستی بود كه آنها میخواستند مرجعیت علمی را از امام رضا
علیهالسلام بگیرند، ولی در نهایت مجبور شدند و به عبارتی چارهای جز كشتن حضرت نداشتند.

بهرهبرداری اصلی امام از این ماجرا بسی از اینها مهمتر است: امام با قبول ولیعهدی، دست به حركتی میزند كه در تاریخ زندگی ائمه پس از پایان خلافت اهل بیت در سال چهلم هجری تا آن روز و تا آخر دوران خلافت بینظیر بوده است و آن برملا كردن داعیهی امامت شیعی در سطح عظیم اسلام و دریدن پردهی غلیظ تقیه و رساندن پیام تشیع به گوش همهی مسلمانهاست.
(تحلیل رهبر انقلاب از سیاستورزی امام رضا علیهالسلام ۱۳۶۳/۵/۱۸)
رهبر انقلاب در یكی از سخنرانیهای خود دربارهی زندگی اهل بیت علیهمالسلام و بهخصوص زندگی امام رضا علیهالسلام بیان میكنند كه این حركتها اثر بلندمدت داشت و یك حركت آیندهنگرانه بود. این آیندهنگری چگونه بوده است؟ببینید بعد از رحلت پیامبر
صلیاللهعلیهوآلهوسلم و بر اساس مشهور، امیرالمؤمنین
علیهالسلام ۳۳ سال داشت؛ كاری كه حضرت كرد، بهترین كار بود. اگر غیر از آن كاری میكردند، اسلام نمیماند و اسلام از بین میرفت. یا امام حسن
علیهالسلام یا امام حسین
علیهالسلام هم همینطور. مثلاً اگر امام حسین
علیهالسلام شهید نمیشد، اسلام نمیماند. نه تنها شیعه اثنیعشری كه حتی نامی از اسلام به معنای عام باقی نمیماند. اگر امام رضا
علیهالسلام همان حركت در صحنهی علمی و تحریفزدایی و مبارزه با تحریفها را نداشت، اسلام از بین میرفت. مردم اسلام منحرف را كه قبول نمیكنند. در اثر فعالیتهای ائمه
علیهمالسلام مقداری توانستند مسیر را بیابند.
از لحاظ سیاسی هم همینطور است. اگر واقعاً آنها بر امام رضا
علیهالسلام پیروز میشدند و امام آن تدابیر را در مقابل مأمون اخذ نمیكرد، اوضاع بهگونهی دیگری رقم میخورد. شما میدانید كه امام رضا
علیهالسلام در مسألهی ولایتعهدی جلو آمد، اما فرمود در عزل و نصبها دخالت نمیكنم. مأمون دید كه به امام اسمی داده و امام بزرگ شده و هیچ كاری نمیتواند بكند كه چهرهی امام رضا
علیهالسلام را تخریب كند. اگر امام این تدبیر را نمیكردند، مأمون بنا داشت ایشان را تخریب كند كه با این وجود، خط ولایت و خط امامت هم تخریب میشد. او كه واقعاً بنا نداشت امام رضا
علیهالسلام را به عنوان ولیعهد بگذارد، حتی اگر امام زنده هم میماند، بنا نداشت كه خلافت را به ایشان بدهد؛ بلكه بنا داشت بهزعم خود، دست و مشت امام را باز كند. باز شدن مشت امام هم اینطور بود كه نه فقط شخص امام، بلكه جریان و خط ولایت را مورد حمله قرار دهد. رهبر انقلاب به این موارد نظر دارند كه مسألهی آیندهنگری در حركت معصومین
علیهمالسلام را مورد توجه قرار دادهاند