برای نمایش بهتر وب سایت از ورژن جدید مرورگر فایرفاکس یا گوگل کروم استفاده نمایید.

دانلود ورژن جدید فایرفاکس دانلود ورژن جدید کروم
تاریخ : پنجشنبه 4 مهر 1392
کد 161

داستان کوتاه/بابای من و رانت های جنگی اش

همه خبرنگاران در سالن تشریفات فرودگاه جمع شده بودند تا از آزادی آخرین اسیر ایرانی مصاحبه و گزارش تهیه کنند.قهرمان جنگ ساک کوچکش را برداشت و به آرامی از مقابل انبوه خبرنگاران و دوربین هایی که به طور اتفاقی مربی فوتبال را گیر آورده بودند و از مبلغ قرارداد جدیدش می پرسیدند، رد شد.
داستان کوتاه/بابای من و رانت های جنگی اش

۱-جمله سازی

«خردل خر است.»

اولین جمله ای که فرزند جانباز شیمیایی در دفتر جمله سازی اش نوشته بود!

۲-غریب

همه خبرنگاران در سالن تشریفات فرودگاه جمع شده بودند تا از آزادی آخرین اسیر ایرانی مصاحبه و گزارش تهیه کنند.قهرمان جنگ ساک کوچکش را برداشت و به آرامی از مقابل انبوه خبرنگاران و دوربین هایی که به طور اتفاقی مربی فوتبال را گیر آورده بودند و از مبلغ قرارداد جدیدش می پرسیدند، رد شد.

۳-موج

«مامان! چرا به بابا میگن موجی؟!»

«چی؟ یه کم بلندتر بگو عزیزم…بس که ماشاا… دستهای بابات سنگینه، دیگه درست و حسابی نمی شنوم…چی گفتی؟»

۴-رانت

«رانت یعنی چی بابا؟»

«یعنی سوء استفاده از موقعیت.مثلا وقتی بابا بزرگ فرمانده گردان ما بود، موقع عملیات من همیشه تو دسته خط شکن بودم!»

۵-آژیر

«آقا دوباره بیا! سگک کمربند،کلید،پول خرد…هرچیز فلزی همراهته بیار بیرون و بذار داخل سبد…»

«نمی شه جناب سروان!»

«بله؟! من با شما شوخی ندارم جناب!»

«شوخی نکردم! آخه چطور نیم کیلو ترکش بدنم رو دربیارم و بزارم داخل سبد؟!»